ملاقات

رقص روحم 

سزاوار تو شد

سر و گوش و دل  و دست و چشم ها

همه یکجا

به دیدار تو شد.

دود

فردا که به خانه بازگردم

چه فرقی می کند

بوی تند دود

در لباسم مانده باشد

وقتی با یاد تو بودم


بریم

میای با من بریم

از این شهر خاکستری؟؟؟


بیا آدم نشیم

ببا با من بریم

بیا باهم باشیم

بیا باهم بریم


بیا بریم         

گم شیم

تو این مه

از همه


مست

سیاه مست تو ام

باز هم بریز

 شادی ها پشت در منتظرند 

فردا که بیدار شدیم

خوش دارم

چیزی

یادمان نباشد


ببخش

آسمان باشی

بخشش 

ازتو

اجباری ست


بیا

دور که باشی

کم که باشی در این حوالی

من و شعرهایم 

بی تو غصه میخوریم.

بیا.

بیا کنارم باش 

بیا و شعرم شو.

کنارم باش


کنارم که هستی

قدم که میزنی

در گوشم نفس که میکشی

جهان خفه می شود 

و

هیاهوی هستی در دل

 من 

جریان دارد...