مه، تلخ


فقط

مه بود و

طعم تلخ

فقط

همین

...


(عنوان ندارد)


رنگدانه های احساس

به رنگ

طبیعت

نبود


پتک


به دیوار می کوبد

با پتکی

و

خراب می کند.

لحظه

به

لحظه

به

من نزدیکتر

 

گوش هایم سوت می کشند و

صداهای عجیب...

می کوبد

و

می شنوم فریادش را.

فرار می کند هر که در

اتاقم

هست و

لرزش دستانم کمکی نمی کند.

خشت به خشت

 فرو می ریزد و من

گوش هایم سوت می کشند و

صداهای عجیب.

می کوبد و

فرو می ریزد.

خشت به خشتش را خودم نوشتم.

 

دیوارم می ریزد و

بعد من

دیوارم می گرید و

بعد من

 

مرا می کوبد

 با پتکی

و

خراب می کند

لحظه

به

لحظه ی

دیوارم را.

خط به خطش را خودم نوشتم.

 

به دیوار می کوبد با پتکی و خراب می کند

تمام نوشته هایی که بر روی دیوارم نوشته بودم.

دست به روی سر

و

سر به روی زانو

 

فریاد می کشم 

.

.

.

.

.

.

دیوار جان

دیوار من

چه شدی؟؟ سقفت کو؟؟

پخش شدی روی زمین؟؟

کسی چیزی ندید؟؟؟

 

ویرانه ام را ببینید

روزی اتاقم بود...


(عنوان ندارد)


مادر بزرگ تنها بود

چه در خانه ما

چه در خانه خودش

 

چیز نوشت:

ب...... گریه نکن...


مه


مه شعر جدیدی خواست و من نبودم

خودش شعری شد


27/9/89

رشت

 5.30 بامداد


مه


همه جا مه بود

حتی اطاقم...


چرک نویس


کاغذهای کاهی دوستم

چرک نویس های من هستند

برای شعر هایم

                                                                            به تو

بو کن!

.

.

.

صدایم را در تک تک حروف می شنوی.


با دقت بو کن.

                                                                       شنیدی؟؟؟