پتک


به دیوار می کوبد

با پتکی

و

خراب می کند.

لحظه

به

لحظه

به

من نزدیکتر

 

گوش هایم سوت می کشند و

صداهای عجیب...

می کوبد

و

می شنوم فریادش را.

فرار می کند هر که در

اتاقم

هست و

لرزش دستانم کمکی نمی کند.

خشت به خشت

 فرو می ریزد و من

گوش هایم سوت می کشند و

صداهای عجیب.

می کوبد و

فرو می ریزد.

خشت به خشتش را خودم نوشتم.

 

دیوارم می ریزد و

بعد من

دیوارم می گرید و

بعد من

 

مرا می کوبد

 با پتکی

و

خراب می کند

لحظه

به

لحظه ی

دیوارم را.

خط به خطش را خودم نوشتم.

 

به دیوار می کوبد با پتکی و خراب می کند

تمام نوشته هایی که بر روی دیوارم نوشته بودم.

دست به روی سر

و

سر به روی زانو

 

فریاد می کشم 

.

.

.

.

.

.

دیوار جان

دیوار من

چه شدی؟؟ سقفت کو؟؟

پخش شدی روی زمین؟؟

کسی چیزی ندید؟؟؟

 

ویرانه ام را ببینید

روزی اتاقم بود...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد