بن بست


وقتی به بن بست رسیدم

اتفاق خاصی نیفتاد

همان جا ماندم.

.

.

.

اتفاق خاصی نیفتاد

به بن بست بعدی رفتم

کسی را دیدم

همان جا ایستاده بود.

.

.

.

به بن بست خودم برگشتم.

همان جا ماندم

.

.

.

اتفاق خاصی نیفتاد.


مداد


مرا بخوانید.

تمام که شدم

آتشم بزنید.

منتظر بمانید.

خاکستر که شدم

مرا در سپید رود بریزید.

نه

.

.

.

 

خاکسترم را در آب نریزید.

نمی خواهم غذای ماهی ها بشوم.

.

.

.

می خواهم در زندگی جدیدم گربه باشم.

نمی دانم

کاری کنید که گربه بشوم.

نه

نه

می خواهم مداد باشم.

با من بنویسید.

آرام که شدم

تمام می شوم.


سلام، مه


سلام


چگونه مسیرت را در این مه پیدا کردی

و

رسیدی؟

بیا


بنشین


پاهام


تمام 

دنیا

که گرم باشد

پاهای من

سرد است

وقتی

حالم

سر جایش نباشد


مه، رفتم


پخش شدم در

هوا

در غلظت تاریکی شب

مه

را ندیدی و

من

رفتم.


سلام


به داخل کوچه پیچید و حتی برنگشت که ببیند من

پشت سرش هستم


سلام


به داخل کوچه پیچید و حتی برنگشت که ببیند من

پشت سرش هستم