شعر فولک گیلانی گیله لای...با صدای پوررضا گریه کنید...
دامان گوده مره تنگ بومه گیله لای داران خاله جی مره سنگ بومه ی گیله لای می تیلیفه مار می جنگ بومه ی گیله لای مره تو بزه ی مره تو بزه ی گیله لای تی خواب رگه ده داس بزنه ای ده داس بزنه ای... گیله لای جان
نه تنها تی چوشم باران ببارست گیله لای مرغ و ماهی مره زار بناله ست گیله لای داران چو جی خون بکله ست گیله لای مره تو بزه ی مره تو بزه ی گیله لای تی خواب رگه ده داس بزنه ای ده داس بزنه ای... گیله لای جان
مو خواستی تره خوشبخت بوکونم گیله لای تی جانه تازه رخت دوکونم گیله لای تی پاکونه که سخت بوکونم گیله لای مره تو بزه ی مره تو بزه ی گیله لای تی خواب رگه ده داس بزنه ای ده داس بزنه ای... گیله لای جان
معنی:
وسعت دشت برای من کوچیک شده دختر گیلانی (در این دشت به این بزرگی احساس خفگی میکنم) از شاخه های درخت ها برای من سنگ میباره ماری که تو آستینم بود به جنگ من اومده دارم آتیش میگیرم، دارم آتیش میگیرم به رگ خوابت داس بزن دختر گیلانی
نه تنها از چشم تو باران بارید مرغ و ماهی برای من زار زار گریه کردند از چوب درختا خون ریخته شد دارم آتیش میگیرم، دارم آتیش میگیرم به رگ خوابت داس بزن دختر گیلانی
من میخواستم تو رو خوشبخت کنم به تنت لباش تازه بپوشانم جایگاهت رو محکم کنم و پشتیبانت باشم دارم آتیش میگیرم، دارم آتیش میگیرم به رگ خوابت داس بزن دختر گیلانی
گذشتتو جلو نیار.. من نه در جایگاهی هستم که بخوام نصیحتت کنم نه قصد این کارو دارم نه تورو میشناسم نه چیزی از زندگیت میدونم..هیچی.. میتونی رو حساب هرچی بذاری اینو..بذار گذشته همون گذشته بمونه..اگه بهش بیشتر از نیازش فک کنی میاریش جلو..میندازیش جلو..بدون اینکه "حال" رو بتونی بذاری واسه بعد "گذشته" رو میاری تو "حال"
اینجاست که میگن تو دشت هم که میری باید با ماسک بری البته لباس غواصی هم فراموش نشه یکدفعه دیدی همین یه خواسته ات اجابت شدو جدی جدی خون بارید حداقل آدم خفه نشه.. : )
راستی ترجمه فکر کنم کمی نیاز به ویرایش داشته باشه بخصوص مصرع چهارم که کلن فکر کنم اشتباه ترجمه شده!
سلام خیلی قشنگ بود قبلا ....شعر مینوشتی. خوبی؟ بعد از مدت ها سری به وبلاگم زدم دخترم بزرگ شده وقت آزادم هم زیاد شده. دلم میخواد باز بنویسم خیلی بنویسم زیاد بسیار فراوان آیا. اینکه گذشته رو فراموش نکردم دلیل نیست که غبطه بخورم یا از زندگیم راضی نیستم اتفاقا خیلی خوشبختم یاد آوری بعضی خاطرات هیجان انگیز در کل یک واقعیت. بخشی از زندگیم توی بهترین مهمترین سن 23.دیگه هیچی از وبلاگ سر در نمییارم بلد نیستم وبلاگ جدید درست کنم. بیخیال پس وبلاگم هم یادم رفته به هر حال راستش فکر کنم سادیست گرفتم آخه تو خیلی اذیتم کرده بودی خیلی غصه میخوردم خیلی گریه میکردم خیلی عاشق شده بودم خیلی دوست داشتم بهم تهمت زدی بهم بد کردی یهو غافلگیرم کردی فاصلهی خنده گریه عشق جدایی
خیلی کم بود خیلی آه کشیدم نفرینت کرده بودم دلم برای اون لوازم میسوزد اگه محمود میاومد حتما دق مرگ میشدم خواست خدا بود شکرش. ها الان میگم خوشبخت باشی خوشحال باشی خیلی زیاد فراوان آیا
این شعر زیبا در مورد جوانانی است که در قیام سیاهکل و در جنگلها کشته شدند و منظور از گیله لو، دختر گیلانی نیست بلکه در لغت به معنی گیاه نورسته و در اصل کنایه از جوان گیلانی است
شبیه روبروهای تو
که خیلی خیلی
پشت سرم هستند...
هومن...تعجبت از برای چیست؟
تعجب؟؟؟
ممنون هومنخان
به حال و هوای قشنگی بردی من رو...
قربانت آریا جان...
vaqan..???koja didish?
چرا؟مگه چطوری که انقد تعجب داره؟
می دونم...اما این سبک نوشتنتش رو دوست دارم هزیون....
بخشش با منت به چه کار اید؟
بخشش با منت دوست داری هومن؟
چقدر شعر خوبی بود..تک تک کلمه هاش حس داشت..تک تکشون داشتن یه چیزی میگفتن واسه خودشون..یه دنیا..
تک تک اینا واسم اتفاق افتاده...
تک تک این حس ها...
خیلی از این راه تنهایی را
می شود تنها و آرام گریه کرد
همچین اتفاقی هم افتاد...
میشه دیگه
گذشتتو جلو نیار..
من نه در جایگاهی هستم که بخوام نصیحتت کنم نه قصد این کارو دارم نه تورو میشناسم نه چیزی از زندگیت میدونم..هیچی..
میتونی رو حساب هرچی بذاری اینو..بذار گذشته همون گذشته بمونه..اگه بهش بیشتر از نیازش فک کنی میاریش جلو..میندازیش جلو..بدون اینکه "حال" رو بتونی بذاری واسه بعد "گذشته" رو میاری تو "حال"
گذشته ای در کار نیست...
اینجاست که میگن تو دشت هم که میری باید با ماسک بری البته لباس غواصی هم فراموش نشه یکدفعه دیدی همین یه خواسته ات اجابت شدو جدی جدی خون بارید حداقل آدم خفه نشه.. : )
راستی ترجمه فکر کنم کمی نیاز به ویرایش داشته باشه بخصوص مصرع چهارم که کلن فکر کنم اشتباه ترجمه شده!
neveshtam ghabli ha chon ona vase man nabodan bodan vali nabayad vasam baravarde mishodan :) arezohaye alanam dare kam kam baravarde mishe :)
بگذار ببارد..
مثل وقتی دستانت دور گلویم حلقه می شود...
لذتی دارد..... نفس بریدن....
دوباره سلام...
آخ... این معرکه بود... این...... آره....
سلام خیلی قشنگ بود قبلا ....شعر مینوشتی. خوبی؟ بعد از مدت ها سری به وبلاگم زدم دخترم بزرگ شده وقت آزادم هم زیاد شده. دلم میخواد باز بنویسم خیلی بنویسم زیاد بسیار فراوان آیا. اینکه گذشته رو فراموش نکردم دلیل نیست که غبطه بخورم یا از زندگیم راضی نیستم اتفاقا خیلی خوشبختم یاد آوری بعضی خاطرات هیجان انگیز در کل یک واقعیت. بخشی از زندگیم توی بهترین مهمترین سن 23.دیگه هیچی از وبلاگ سر در نمییارم بلد نیستم وبلاگ جدید درست کنم. بیخیال پس وبلاگم هم یادم رفته به هر حال
راستش فکر کنم سادیست گرفتم آخه تو خیلی اذیتم کرده بودی خیلی غصه میخوردم خیلی گریه میکردم خیلی عاشق شده بودم خیلی دوست داشتم بهم تهمت زدی بهم بد کردی یهو غافلگیرم کردی فاصلهی خنده گریه عشق جدایی
خیلی کم بود خیلی آه کشیدم نفرینت کرده بودم دلم برای اون لوازم میسوزد اگه محمود میاومد حتما دق مرگ میشدم خواست خدا بود شکرش. ها الان میگم خوشبخت باشی خوشحال باشی خیلی زیاد فراوان آیا
اسم شاعر چیه؟ مصرع آخر چه معنی ای داره. که میگه رگ خوابتو بزن و خودتو بکش؟
اسم شاعر این شعر چیه؟ لطفا به ایمیلم بگید
خیر ببینی .دمت گرم مشتی واقعا دمت گرم
این شعر زیبا در مورد جوانانی است که در قیام سیاهکل و در جنگلها کشته شدند و منظور از گیله لو، دختر گیلانی نیست بلکه در لغت به معنی گیاه نورسته و در اصل کنایه از جوان گیلانی است
ممنون از اطلاعاتتون
عالی بود